جدول جو
جدول جو

معنی کهنه سری - جستجوی لغت در جدول جو

کهنه سری
از توابع چلندر شهرستان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ نَ / نِ سَ)
آزمودگی در سواری، کهنه کاری در جنگ، (اصطلاح زورخانه) مرشدی زورخانه. تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی. (فرهنگ فارسی معین) :
با خلق جهان کشتی همت شودم پاک
گر مشعل دولت کندم کهنه سواری.
محسن تأثیر (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ نِ شَمْ بِ)
دهی از دهستان چلندر است که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ خَ)
حالت و چگونگی کهنه خر. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کُ نِ سَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سراست که در شهرستان فومن واقع است و 520 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
پارچۀ کهنۀ سوخته. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَمْ پَرْ وَ)
آنکه کهنۀ آلودۀ اطفال شیرخوار شوید. آنکه مشمع و جامۀ پیچیدۀ به اطفال شیرخوار را شوید. خادمه ای که مأمور شستن کهنه های طفل شیرخوار است. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
حالت و چگونگی کهنه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهنه کار بودن. مجرب بودن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کهنه کار شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ وَ)
دشمنی و عداوت و بدخواهی. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی کینه ور:
بی کینه وری سلاح بسته
چون گل به سلاح خویش خسته.
نظامی.
و رجوع به کینه ور شود، انتقام و تلافی بدیها. (ناظم الاطباء). و رجوع به کینه ور شود
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
از دهات شاه کوه و ساور مازندران. (از سفرنامۀ استرآباد و مازندان رابینو ترجمه فارسی ص 169)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کهنه کاری
تصویر کهنه کاری
کهنه کار بودن مجرب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنه سوز
تصویر کهنه سوز
پارچه کهنه سوخته: بلندش کنید کهنه سوز بیارید روغن عقرب بیارید
فرهنگ لغت هوشیار
آزمودگی در سواری، کهنه کاری در جنگ، (زورخانه) مرشدی زورخانه تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی: با خلق جهان کشتی همت شودم پاک گر مشعل دولت کندم کهنه سواری. (محسن تاثیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
الأقدم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
Shabbiest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
le plus usé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
meest versleten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
সবচেয়ে পুরানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
mais surrado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
am abgenutztesten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
najbardziej wytarty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
самый поношенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
найбільш пошарпаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
más raído
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
سب سے پرانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
ที่เก่าที่สุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
il più logoro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
kali ya zamani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
最もぼろぼろな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
最破旧的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
הישן ביותר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
가장 낡은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
paling robek
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
सबसे फटा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی